راستی من به خود سایت میهن بلاگ میتونم نظر بدم، ولی به بقیه جاها نمیتونم0__0+آقا چرا معذرت خواهی میکنییییی؟ 0_________0
منم همینطوراقا داشتم شوخی میکردمپانییییییییی
نگین....تو کاری نکردی
باشه......ولی ببخشید!
متاسف نباش
من و ببخششششششش
ولی فکرت اشتباهه
متاسفممممم
اوه....منم از این فکرا زیاد کردم
بگو عشقم
خب..........فکر کردم که شاید...............زهرا میخواد دوستیشو با من تموم کنه و نمیگه..........
چه فکری؟
خجالت میکشم بگم
چی شده؟
من........یه لحظه فکر منفی کردم الان شادم
از چی ناراحتی؟
هیچی من..............خب........پانیییییییییی
م...مطمئنی؟حس میکنم ناراحتی
عزیزدلمی....
نگین...چیزی شده؟
نه
خیلی مهربونی
من؟........نه
برام فرقی نداره ولی ممنون که همیشه دوست داری شادم کنی
دوست ندارم.....عاشق این کارم
جونمممم؟چشم میگم
اگه یکی بخواد بهت تقدیمی بده دوست داری ادیت کنه یا از شخصیت مورده علاقت عکس بده؟
من بیشتررررر
پانی جونممممم.....راستی به زهرا بگو تو وب دانش طنز یه دبیر دیگه هست براش
چشم
افرین دختر خوبخیلی دوست دارما
چیو نمیتونی؟
تونستمراستی ناراحت نباش
تو تبلتم ندارم
من دیگه نمیتونمممم
خوش به حالت
با فایر فاکس بیا
کلر:دوبار اومد0_0
جییییغ منم میتونم نظر بدممم
کلر:فقط مراقب باش تو فروت کانتری جنگ نشه-__-میشی عین من-__-تو فایرفلای جنگ شد استفان مرد-_-
لیلیان: باشه0_0
کلر:فقط مراقبباش تو فروت کانتری جنگ نشه-___-بعد میشی مثل من-___-تو فایرفلای جنگ شد استفان مرد-___-من:من که این قسمت حافظه تو پاک کرده بودم0___0
لیلیان : نه بابا فروت کانتری هیچوقت جنگ نمیشه
کلر:تو....میخوای با...ویلیام...0___0
لیلیان: پسر خوبیه
کلر به تیلا نگاه کرد، بعد به لیلیان:نکنه تو میخوای؟...0_0
تیلا: لیلیان: میخوام چی؟
کلر:0___________0بعد زد زیر خنده:کلا همه شیطونیمما از اون دسته آدمایی هستیم، که وقتی بیدار میشیم شیطون میگه"بدبخت شدم این دوباره بیدار شد"
لیلیان: ارهامیدوارم ویلیامم شیطون باشه
کلر یهو شوک شد و دفترو به سرعت داد تو دست لیلیان:ب...بفر...بفرمایید
لیلیان:اوهههههه دفتر...خب ببینش منم داشتم اذیتت میکردم
کلر تو گوش تیلا زمزمه کرد:به نظرت فهمید؟ 0_0
تیلا: اره چه جورم
کلر:یا خدا0_0بعد دفترو پشتش قایم کرد
لیلیام: کلر اون چیه پشتت قایم کردی؟تیلا:
کلر:نظری ندارم-_-
تیلا: خب بیا برش گردونیملیلیان: اون چیههههه؟تیلا سریع دفتر و میده به کلر
کلر:پس من الان میامبعد رو نوک پا رفت تو اتاق لیلیان، نفسش رو حبس کرد و کیف لیلیان رو برداشتآروم درش رو باز کرد و دفترچه رو برداشتبعد سریع برگشت پیش تیلا:هوووف@__@بفرمایید
تیلا: ایولللللللللل افریییینخب حالا چیکار کنیم؟
کلر:میخوای...من این کارو بکنم؟
تیلا : اره
کلر:نمیدونم0_0فقط امیدوارم لیلیان یکی از مارو موقع انجام این کار نبینه-_-
کلر:اگه اینطوره....باشه
تیلا: خب کی دفتر و از کیفش برمیداره؟
کلر:ولی اونجوری....ممکنه دلش بشکنه
تیلا: نه بابا لیلیان خیلی شوخه
نه ندیدم!کلر:این خیلی فراتر از شیطونیهولی مطمئنی ناراحت نمیشه؟
تیلا: خب ناراحت بشه
خیلی باحال بودکلر:چه جورمممم
عکسش و دیدی؟تیلا: میای بریم دفتر و لیلیانو بدزدیم؟
کلر:چه کنم دیگه زودباورم-_-من:شنیدم دوبلش رو تو آپارات
عه تازه میخواستم ادرسش و بدمصداش چطور بود؟تیلا: شیطونی رو دوست داری؟
کلر:آره-__-من:عین خودمه زود باور به تمام معنا-_________-
تیلا: شیطووووونراستی میخوای صدای فلی رو بشنوی؟
کلر:جیغ....وای خداالبته بماند که من به کلی عاشقتم
تیلا: باور کردی؟
کلر:وویییی خیلی دوست دارم خیییلی
تیلا : من تورو از بلادمونم بیشتر دوست دارم
کلر:اوه...م...ممنونم
تیلا: عزیزممممراستی پست جدیدم و اینجا ببین
کلر:همیشه
تیلا: مثل تو
کلر به نکته ای اشاره کرد:ولی من قبلا بی رحم بودم یادته؟وقتی تو به خونواده مهربونی میکردی....تحت تاثیر مهربونیات قرار گرفتم
تیلا: من که مهربونی نمیکردم؟کی مهربونی کردم؟
کلر دوباره سرخ شد:من....مهربونی رو از خانواده ام یاد گرفتم....مخصوصا از تو
تیلا: تو ازم بزرگ تری پس من از تو یاد گرفتم
کلر:جونم؟(احساسی شده)
تیلا: خیلی مهربونی
کلر دوباره احساساتی شد:من بیشتر...خیلی بیشتر
تیلا : کلر جونم....
کلر:جونه دلم؟
تیلا: عاشقتم
کلر:اوف خداروشکر خیلی استرس داشتم
تیلا کلر و بغل کرد: کلر جونمممممم
کلر:راستی....نگین نوشته بود که یه دختره به تو و لیلیان حمله کرد....آسیبی ندیدین که؟
تیلا: نه
کلر:ولی عادت میکنیمنم عادت کردم....
تیلا :» خوبه
راستی من به خود سایت میهن بلاگ میتونم نظر بدم، ولی به بقیه جاها نمیتونم0__0
+
آقا چرا معذرت خواهی میکنییییی؟ 0_________0
منم همینطور
اقا داشتم شوخی میکردم
پانییییییییی
نگین....
تو کاری نکردی
باشه......
ولی ببخشید!
متاسف نباش
من و ببخششششششش
ولی فکرت اشتباهه
متاسفممممم
اوه....منم از این فکرا زیاد کردم
بگو عشقم
خب..........فکر کردم که شاید...............زهرا میخواد دوستیشو با من تموم کنه و نمیگه..........
چه فکری؟
خجالت میکشم بگم
چی شده؟
من........یه لحظه فکر منفی کردم الان شادم
از چی ناراحتی؟
هیچی من..............خب........پانیییییییییی
م...مطمئنی؟
حس میکنم ناراحتی
عزیزدلمی....
نگین...چیزی شده؟
نه
خیلی مهربونی
من؟........نه
برام فرقی نداره ولی ممنون که همیشه دوست داری شادم کنی
دوست ندارم.....عاشق این کارم
جونمممم؟
چشم میگم
اگه یکی بخواد بهت تقدیمی بده دوست داری ادیت کنه یا از شخصیت مورده علاقت عکس بده؟
من بیشتررررر
پانی جونممممم.....راستی به زهرا بگو تو وب دانش طنز یه دبیر دیگه هست براش
چشم
افرین دختر خوبخیلی دوست دارما
چیو نمیتونی؟
تونستم
راستی ناراحت نباش
تو تبلتم ندارم
من دیگه نمیتونمممم
خوش به حالت
با فایر فاکس بیا
کلر:دوبار اومد0_0
جییییغ منم میتونم نظر بدممم
کلر:فقط مراقب باش تو فروت کانتری جنگ نشه-__-میشی عین من-__-تو فایرفلای جنگ شد استفان مرد-_-
لیلیان: باشه0_0
کلر:فقط مراقبباش تو فروت کانتری جنگ نشه-___-بعد میشی مثل من-___-تو فایرفلای جنگ شد استفان مرد-___-
من:من که این قسمت حافظه تو پاک کرده بودم0___0
لیلیان : نه بابا فروت کانتری هیچوقت جنگ نمیشه
کلر:تو....میخوای با...ویلیام...0___0
لیلیان: پسر خوبیه
کلر به تیلا نگاه کرد، بعد به لیلیان:نکنه تو میخوای؟...0_0
تیلا:
لیلیان: میخوام چی؟
کلر:0___________0
بعد زد زیر خنده:کلا همه شیطونیمما از اون دسته آدمایی هستیم، که وقتی بیدار میشیم شیطون میگه"بدبخت شدم این دوباره بیدار شد"
لیلیان: ارهامیدوارم ویلیامم شیطون باشه
کلر یهو شوک شد و دفترو به سرعت داد تو دست لیلیان:ب...بفر...بفرمایید
لیلیان:اوهههههه دفتر...خب ببینش منم داشتم اذیتت میکردم
کلر تو گوش تیلا زمزمه کرد:به نظرت فهمید؟ 0_0
تیلا: اره چه جورم
کلر:یا خدا0_0
بعد دفترو پشتش قایم کرد
لیلیام: کلر اون چیه پشتت قایم کردی؟
تیلا:
کلر:نظری ندارم-_-
تیلا: خب بیا برش گردونیم
لیلیان: اون چیههههه؟
تیلا سریع دفتر و میده به کلر
کلر:پس من الان میام
بعد رو نوک پا رفت تو اتاق لیلیان، نفسش رو حبس کرد و کیف لیلیان رو برداشت
آروم درش رو باز کرد و دفترچه رو برداشت
بعد سریع برگشت پیش تیلا:هوووف@__@بفرمایید
تیلا: ایولللللللللل افریییینخب حالا چیکار کنیم؟
کلر:میخوای...من این کارو بکنم؟
تیلا : اره
کلر:نمیدونم0_0فقط امیدوارم لیلیان یکی از مارو موقع انجام این کار نبینه-_-
کلر:اگه اینطوره....باشه
تیلا: خب کی دفتر و از کیفش برمیداره؟
کلر:ولی اونجوری....ممکنه دلش بشکنه
تیلا: نه بابا لیلیان خیلی شوخه
نه ندیدم!
کلر:این خیلی فراتر از شیطونیهولی مطمئنی ناراحت نمیشه؟
تیلا: خب ناراحت بشه
خیلی باحال بود
کلر:چه جورمممم
عکسش و دیدی؟
تیلا: میای بریم دفتر و لیلیانو بدزدیم؟
کلر:چه کنم دیگه زودباورم-_-
من:شنیدم دوبلش رو تو آپارات
عه تازه میخواستم ادرسش و بدمصداش چطور بود؟
تیلا: شیطونی رو دوست داری؟
کلر:آره-__-
من:عین خودمه زود باور به تمام معنا-_________-
تیلا: شیطووووون
راستی میخوای صدای فلی رو بشنوی؟
کلر:جیغ....وای خداالبته بماند که من به کلی عاشقتم
تیلا: باور کردی؟
کلر:وویییی خیلی دوست دارم خیییلی
تیلا : من تورو از بلادمونم بیشتر دوست دارم
کلر:اوه...م...ممنونم
تیلا: عزیزمممم
راستی پست جدیدم و اینجا ببین
کلر:همیشه
تیلا: مثل تو
کلر به نکته ای اشاره کرد:ولی من قبلا بی رحم بودم یادته؟وقتی تو به خونواده مهربونی میکردی....تحت تاثیر مهربونیات قرار گرفتم
تیلا: من که مهربونی نمیکردم؟کی مهربونی کردم؟
کلر دوباره سرخ شد:من....مهربونی رو از خانواده ام یاد گرفتم....مخصوصا از تو
تیلا: تو ازم بزرگ تری پس من از تو یاد گرفتم
کلر:جونم؟(احساسی شده)
تیلا: خیلی مهربونی
کلر دوباره احساساتی شد:من بیشتر...خیلی بیشتر
تیلا : کلر جونم....
کلر:جونه دلم؟
تیلا: عاشقتم
کلر:اوف خداروشکر خیلی استرس داشتم
تیلا کلر و بغل کرد: کلر جونمممممم
کلر:راستی....نگین نوشته بود که یه دختره به تو و لیلیان حمله کرد....آسیبی ندیدین که؟
تیلا: نه
کلر:ولی عادت میکنیمنم عادت کردم....
تیلا :» خوبه