کلر یهو کل امیدش از دست رفت:م...من...متاسفم....نمی...میخواستم...ای...اینجوری بشه بعد خودش یه گاز از سیب زمینی زد و دوباره دلش پر امید شد و به خودش گفت:اشکالی نداره اونا به این جوری غذاها عادت ندارن
کلر:بله من عاشق این غذام بیشتر وقتا برای خودم درست میکنمامیدوارم دستپختمو دوست داشته باشین بعد 6 تا سیب زمینی بزرگ از یخچال اتاقش آورد(هرچند که سیب زمینی رو تو یخچال نمیذارن:/) بعد یه قابلمه رو پر آب کرد و سیب زمینی هارو توش انداخت یه سری سبزی رو هن خرد کرد و آماده نگه داشت 1 ساعت بعد.... سیب زمینی ها کامل پخته بودن، کلر اونا رو تند تند رنده کرد و غذا درست شد
کلر:البته طبیعیه....تو از 11 سالگی قاتل شدی....
تیلا: درسته
کلر:فکر کنم دیگه بتونی درکم کنی
تیلا:
کلر:بد نباشه؟...این عااالیییههههه
تیلا: سخته
کلر:واقعاااا؟نظرت چیه؟
تیلا: خب.......شاید بد نباشه!
کلر:راستی....پدر بهتون گفت...؟
بعد حرفشو ادامه نداد تو دلش گفت:بذار خودش بگه که شاید قاتل نباشن دیگه!
تیلا: اره گفت
کلر خندش گرفت ولی چشماش هنوز پر اشک بود(عین جودی توی زوتوپیا:/):عجبشما هر وقت بخواین میتونین برگردین فروت کانتری؟!
تیلا: فکر کنم
لیلیان دفترش و نشون داد : ببین دفتره چه قشنگه
کلر:آخ جووووونشوق
بعد دوباره تیلا و لیلیان رو سفت بغل کرد
تیلا : گریه نکن
لیلیان: دلم برای ویلیام........ام...تنگ میشه..
کلر:می...میخواید....برید؟
تیلا :نه
کلر اشکاشو پاک کرد:لطفا....دیگه نرید
عشقم من باید بخوابم بای و شب بخیر
تیلا: اتفاقا میخوایم بریم
لیلیان پای تیلا رو لگد زد: دروغگو
تیلا: اخخخخخخ
باشه شب بخیر خوابای عالی ببینی
کلر:تی...تیلا...لیلی...لیلیانشوق
بعد محکم بغلشون کرد
لیلیان: گریه نکن عزیزدلم
تیلا موهای کلر و نوازش میکنه : نمیدونی چقدر بدون تو سخت بود
راستی پستو دیدم نظرشو اینجا میدم
****
کلر که جلوی در خونه نشست بود با ورود تیلا و لیلیان جیغ زد و دوید سمتشون و با گریه:دلم براتون تنگ شده بود
اخییییییی دل منم برات تنگ شداوه.....من که نرفته بودم پس چرا الکی حرف زدم؟-_-
تیلا و لیلیان: ما هم دلمون برات تنگ شدددددد
کلر:تقریبا 5 روزه این بزرگترین آرزومه
تیلا: اخیییییییی دقیقا ۵ روزم هست که این ارزوی من و لیلیانه
لیلیان: سلااااااام
کلر:خداروشکرخوشحالم خوشتون اومد
بعد دوباره به 2 صندلی خالی میز نگاه کرد:شما....نمیدونید تیلا و لیلیان کی بر میگردن؟
دیوید و بلادمون: میخوای ببینیشون؟
کلر یه سیب زمینی دیگه به پدر و مادرش داد:بفرماین^_^
دیوید: ام..........خب........بد......نیست
بلادمون: موافقم
کلر:میخواین یه بار دیگه امتحان کنید؟
دیوید: خب.........
بلادمون: باش
کلر:متاسفم....ولی در واقع طبیعیه....شما بیشتر عمرتونو خون، قلب، مغز و... خوردین....طبیعیه که به غذاهای گیاهی عادت نداشته باشین
کلر یهو کل امیدش از دست رفت:م...من...متاسفم....نمی...میخواستم...ای...اینجوری بشه
بعد خودش یه گاز از سیب زمینی زد و دوباره دلش پر امید شد و به خودش گفت:اشکالی نداره اونا به این جوری غذاها عادت ندارن
بلادمون و دیوید: خب...........
کلر:امیدوارم خوشتون بیاد
دیوید و بلادمون یکم خوردن
دیوید: ام...........من الان میام
بعد تند رفت بیرون بلادمونم دنبالش رفت
دیوید: اخخخخخخ دلم
بلادمون: اون چی بود اخه؟
کلر:بله من عاشق این غذام بیشتر وقتا برای خودم درست میکنمامیدوارم دستپختمو دوست داشته باشین
بعد 6 تا سیب زمینی بزرگ از یخچال اتاقش آورد(هرچند که سیب زمینی رو تو یخچال نمیذارن:/)
بعد یه قابلمه رو پر آب کرد و سیب زمینی هارو توش انداخت
یه سری سبزی رو هن خرد کرد و آماده نگه داشت
1 ساعت بعد....
سیب زمینی ها کامل پخته بودن، کلر اونا رو تند تند رنده کرد و غذا درست شد
دیوید و بلادمون: عجببببب
کلر:خب...ام...چیزه...شما....سیب زمینی آب پز با سبزیجات دوست دارین؟
من:وااای منم میخوااام غذای مورد علاقمههههه0___0
دیوید: شاید خوب باشهبلدی درست کنی؟
منم همینطوووووور
کلر یهو سرخ شد از خجالت:هرچی که...شما بخورین....منم دوست دارم
دیوید: لطفا بگو
کلر:ممنونم پدر من بیشتر عاشقتونم
دیوید: خب شام چی میخوای؟
ولی وقتی اون دختر مهربونی رو از استاد مهربونی دنیا یاد گرفته باشه،استاد مهربونی مهربون ترین آدم دنیا حساب میشه
کلر:م..ممنون...نظر لطفتونه
بعد به بلادمون نگاه کرد و دوباره زد زیر گریه:شما بهترین پدر و مادرهای دنیاییدشوق
بلادمون: من که کاری نکردم
دیوید: عاشقتم کلر
آخیییی حقیقت که خجالت نداره نفسمممم
وقتی حقیقت و مهربون ترین دختر دنیا بهت بگه خجالت داره
کلر دیوید رو بغل کرد:خیییلی ممنونم پدر من واقعااا ممنونم...ن..نمیدونم چی باید بگمشوق
دیوید: اخییییی تو واقعا بانمکی
آره عشقمممم
وایییییییییییییییییمردممممممم
کلر اشکاشو پاک کرد و با چشمای پر اشک:چی شد...که به این نتیجه رسیدین؟شوق
دیوید: اوه.......خب میخواستیم کاری کنیم که تو دیگه عذاب نکشی
خجالت میکشی خیلی خیلی خیلی بیشتر عاشقت میشم
جیییییییییییییییغو.....و......واقعا؟
کلر جیغ کوتاهی کشید:وااای پدررر....باورم نمیشهههه....وای خداااشوق
دیوید: اخی
نه عشقم اینطور فکر نکن
چشم
کلر:یعنی...ر...راست میگی...پ...پدر؟شوق
دیوید: بله
ندیدی کلر همش لبخند میذاره؟
چرا دیدم ولی فکر کردم خوشت نمیاد ما بذاریم-_-
کلر چشماش گرد شد و برق زد:و...وا...واقعا؟
بعد چشماش زرد شد(خییلی خوشحال)
دیوید:
البته من لبخند رو برای شخصیتا آزاد کردما
اخیییییییییییییییش
آره دیگه تو میهن نمیشه
کلر:چی؟...
بچه هااااا هرکی میاد این وب یادش باشه دلش لبخند خواست اینجا میتونه بده-_-
دیوید: نباشیم
کلر:جیییغ پدررررر
من:میهن چون متحرکه یخورده باحال تره ولی اینجا هم باحاله
من اینجا رو بخاطر لبخندش و نیشخندش دوست دارم-_-
چون تومیهن لبخند نمیشه داد که-_-
دیوید: باشه میخواستم بگم که من میخوام دیگه .قاتل........
کلر:ولی چرا به من؟؟؟؟(در اصل این تنها شکلکی بود که به سوال میهن شباهت داشت:/)
دیوید: چون زیراااااا
راستیییییی
شکلکای میهن باحال ترن یا اینجا؟
ویرگول زاده پور تبار خیییلی باحاله
کلر:ای دااد@__@من تا کی باید منتظر بمونم؟
خب پس........
دیوید: نمیدونم بستگی به خودت داره
من هرچی که تو بگی دوست دارم
وای ممنون
کلر:پدر بگید توروخدا0_0
خنده دار هست؟
ویرگول زاده پور تبار؟
یا ویرگول زاده؟
کدووممممم؟:(((((
دیوید: نمیگم
اگه دوست داری خیلی خوبه^_^
جدا؟...آخه خودم موذب شدم جدیدا
تو دوست داری؟
نشو
این خیییلی باحاله
راستیییی....میایی....بریم...ادامه داستان؟(همه دیگه از دست من از داستان متنفر شدن)
پس خانم ویرگول زاده پور تبار بگم ؟
نه بابا اتفاقا من منتظر این حرفتم
ویرگول زاده بیشتر به فامیلی شباهت داره
این چی
خانم ویرگول زاده پور تبار هستم-_-
ویرگول زاده باحال تر نیست؟
بذار ببینم.....
من خانم ویرگول هستم..
من خانم ویرگول زاده هستم....
ام....کدوم بهتره؟
اممم فامیلی خنده دار.....
خانم دزدگیر زاده، خانم قانون پور(دیگه مغزم کار نمیکنه:/)
نظرت چیه؟
خانم ویرگول
آریییی محشررر بوووود
الان تیم ساعت قبل از اینکه بیام این وب تو چی داشتیم حرف میزدیم؟:/
برو توی صندوق پیام، ارسال پیام رو بزن بعد آدرس وب شاینی و پیامت رو بفرست:/
اهااااااا این شکلیییی
من فکر کردم باید برم وب اون بگردم پیدا.....-_-
راستی توروخدا زودتر اون پسته رو بذار دارم دق میکنمممم
چندتا فامیلی خنده دار بگووووو
تو صندوق پیام بهش بگو
کجا هست ؟
پیداش نمیکنم
دیگه چه کنم شیطونم دیگه
اقا من میخوام تو اون مدرسه فامیلیم و عوض کنم چطوری بگم بگم به شاینییییی