صبح بود ، من از خواب پا میشم و تندی لباسای جادوگریم و میپوشم و میرم پایین ، وقتی نزدیک در خونه
میشم سایمون : سابرینا کجا داری میری ؟هنوز صبحونه نخوردی !
من : اشکال نداره تو بوفه دانشگاه میرم یه چیزی میخرم و میخورم
سایمون : خیل خب باشه پس برو
من : خداحافظ
سایمون : خداحافظ
و رفتم به سمت دانشگاه (( من اون موقع ها میگفتم دبیرستان میره اشتباه میکردم منظورم داشنگاه بود))
بالاخره رفتم دانشگاه و پیش دایسفیل رو نیمکت نشستم ،
بعدش ویوار اومد تو کلاس : دخترا ، شماها از امروز برای درس معجون سازی یه معلم جدید دارین
همه ی ما با هم : معععععععلم جدیییییید!
ویوار : درسته ، اسم این خانوم اسنواونت هستن ، ازشون میخوایم که تشریف بیارن تو کلاس
و بعدش اسنواونت اومد
ویوار : صحبت کنین
اسنواونت : سلام ، من معلم جدید شما هستم ، امیدوارم بتونم مثل معلم مهربون و دلسوزتون خانوم ویوار
باشم ، من معلم درس معجون سازیتون هستم و خیلی از دیدنتون خوشبختم ،..........
بعد از اینکه حرف های اسنواونت تموم شد به ما یکم استراحت دادن ، من رفتم پیش اسنواونت و اوردمش
پیش دوستام ،
من : اسنو اونت تو اینجا چیکار میکنی اخه؟
دایسفیل تندی بعد از حرف من : چی شد که خواستی معلم بشی؟
اسنواونت : همین شکلی دلم میخواست
من : خیل خب ، خوش اومدی
تلما : خوش اومدی
دایسفیل : خوش اومدی
نووا و ایتک : خوش اومدی
بعدش از کلاس همه از کلاس بیرون رفتن
یه دفعه من و دایسفیل و نووا و ایتک و تلما دیدیم که یه دختری داره سر سانتس داد میزنه و وسیله
هاشو ازش میگیره و سانتس رو صندلی نشسته و گریه میکنه
بعد از اینکه اون دختره رفت من و دایسفیل و ایتک و نووا و تلما رفتیم پیش سانتس
من : سانتس حالت خوبه؟ اون کی بود ؟
سانتس همین شکل که اشک میریخت اروم گفت : اسمش لینداست
بعدش یکم بلند تر گفت : اون همه رو اذیت میکنه
من : میخوای کمکت کنیم ؟
سانتس : خیلی دوست داشتم ولی من شماها رو اذیت کردم و شماها نمیخواین کمکم کنین ، بعد اشک ریخت
من : نه ما کمکت میکنم مگه نه ؟
همه ی دوستام : بله
سانتس همون شکل که گریه میکرد به ما نگاه کرد و لبخند زد و اشکاش و پاک کرد و اروم گفت : ممنونم ،
من و میبخشین،
همه ی دوستام ، بببب
من وسط حرفشون : اره اونا دوستای خوبی هستن میبخشنت
دایسفیل : یه دقیقه صبر کن
دوباره همه ی دوستام : بللللهههههه
من : یعنی این قد این بله براتون ارزش داشت
سانتس خندش گرفت
بعدش کلوئی و اگنس اومدن ( اگنس خواهر سانتس هستش )
کلوئی : سلام سابرینا و دایسفیل و ایتک و نووا و تلما
من و همه ی دوستام : سلام کلوئی
اگنس : سلام عزیزا ، سانتس چی شده ؟
سانتس : لیندا اذیتم کرده
من : سانتس میای با ما باشی
سانتس : البته ، و چشاش برق زد و به من نگاه کرد
بعدش من و نووا و ایتک و دایسفیل و تلما و کلوئی و اگنس با هم راه افتادیم
من تو وقت ازاد تمامی جاها ی دانشگاهمون و به سانتس و کلوئی و اگنس نشون دادم
سانتس هم تمامی جاهای دانشگاهش و به من نشون داد و بعدش که زنگ ازاد تموم شد رفتیم کلاسامون
سانتس قبل از رفتنش تندی بهم گفت : من قول میدم دیگه اذیتت نکنم و باهات دوست باشم فقط تو من و
ببخش
من : خیلی وقته که بخشیدمت
بعدش همدیگه رو بغل کردیم و سانتس تندی رفت کلاسش و منم رفتم
بعد از اینکه دانشگاه تموم شد و داشتیم میرفتیم خونه سانتس اومد پیشم و شمارم و گرفت و ازم خداحافظی کرد و با لبخند رفت
منم رفتم خونه تا فردا...........
برای ادامه ۱۰ نظر
عاالی بود
اسپارتا که بودیم اسم سگ ساختمونمون لیندا بود@_@
تنکس
عجببببب
میشه نقشمو بیشتر کنی؟
راستی،معلما هم تو مسابقه میان؟
من چه لباسی بپوشم
رسمی یا غیر رسمی؟
جادوگری رسمی
اره اونا هم تو مسابقه میان
عاللیییی تازه خوندم
ممنونم
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
ییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
یییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
ممنونم
عالی بود
لایک
مرسیییی