ادامه
من تندی از خواب پا میشم و تندی به سمت دانشگاه میرم تا برای مسابقه اماده شمدر کلاسمونو باز کردم و رفتم پیش دایسفیل و بقیه
چند دقیقه بعد وقتی همه اومده بودن ویوار هم میاد و همه رو از کلاس بیرون میکنه
همه ی بچه ها حتی دانشگاه سانتس ابنا هم بودن ، ویوار اومد و گفت : گروه ها رو براتون میخونم
شماها برای مسابقه حاضرین؟
همه : بلههههه
ویوار : البته من اون پنج نفری رو میخونم که پر نشده بودن ، چون خودتون میدونین هم گروهیاتون میان
همه : بلهههههه
ویوار : تو گروه ستاره ی جادویی سرگروه سابرینا و هم گروهیاش ، نفر اول امیلی جکسون ، نفر دوم ویولت ، نفر سوم
رینبودایمند ، نفر چهارم فلاترجین تستر ، نفر پنجم ماندانا ، خب این گروه تموم شد و هر پنج نفرش پره
تو گروه جادوی مهربونی ، سر گروه سانتس ، نفر اول اسنو اونت ، نفر دوم ، استلا ، نفر سوم لایرا ، نفر چهارم اسنودریم ، نفر
پنجم جک ، نفر ششم ، اوه ببخشید دیگه نداریم پر شده خب تو گروه جادو آتشین ، سر گروه لیندا ، هم گروهیاش ،
نفر اول جوبیس ، نفر دوم نایتمر اسنو ، نفر سوم انه لیز میشل ، نفر چهارم روزیلا ، نفر پنجم اریلا ، خب همتون
برای مسابقه همراهم بیاین
ویوار ما رو برد به محل جنگمون
فلاترجین اروم : فکر میکنی میتونیم؟
من : البته
دایمند : من استرس دارم
داسفیل : هممون استرس داریم
بعدش که مسابقه شروع شد همه چوب جادوشونو برداشتن
هرکسی با کسی میجنگید
انه لیز با جادوش با خیلی ها صدمه زد
فلاترجین هی تعغیر شکل میداد و بقیه رو با جادوش میزد
انه لیز با جادوش حواس فلاترجین و پرت کرد و از اون ور روزیلا با جادوش به سمت فلاترجین چاقو پرت کرد
دایمند هم از جاهای بلند میپرید و به بقیه با جادوش صدمه میزد
از اون ور جک کاری میکنه که زلزله بیاد ، دایمند که داست میپرید یه دفعه پاش لیز میخورده و میوفته
ولی سانتس سریع میگیرتش تا اسیب نبینه
دایمند : ممنونم
سانتس : خواهش میکنم عزیزم
از اون ور لایرا و اسنو دریم
لایرا هی دود ایجاد میکرد و اسنودریم آب
روزیلا به سمت فلی چاقو پرتاب میکنه و چاقپ به پای فلی میخوره
فلاترجین : اخخخخخخخخ
من تندی میخوام پیش فلی برم که جوبیس با جادوش یه نوره خیلی وکشت ناکی ایجاد میکنه و انه لیزم از جادویی که
حواس دیگران و پرت میکرد ذستفاده میکنه
من هم حواسم پرت شده بود و هم جایی رو نمیدیدم ، اریلا هم با جادوش همه جارو تاریک میکنه و من بازم هیچی نمیبینم
فقط تاریکی رو میبینم
ویولت غیب شد و پشت سر انه لیز ظاهر شد و با جادوش به انه لیز صدمه زد
ادامه داره
اگه ادامه رو میخوای ۱۰ نظر
اوه اوه همه همدیگرو کشتن که@_@
سابرینا: مسابقس دیگه
عالیههه
میسی
گل لقد میکردم وقتی گفتم با اسم سپرا منو بیار-_-
اوپس
عالللییب
مرسی
عالی بودددددددددددددددددددددددددددد
مرسی
یک چیزی من تو این داستان نیستم نه
چرا هستی
نمیدونم ثبت نام کردی؟
عاااااااااااااااااااااالی بود لایک
مرسی
پس من چی؟آها فهمیدم
عالی لایک
اسنو تو هم میارم
امیلی نارحت نباش منم نیاوردهولی نباید اینجوری اصرار کنم
ای جونم
قیافه ی این شکلک ها شبیه شله زرده
تو داستانت که نمیمیرم
نه نمیمیری
بگو چی
میسه من تو داستان نمیرم
تو قهرمان داستان میشی
خیلی دوست دارم
چی
باید این قسمت رو ویرایش کنی و به منم دیالوگ بدی
امیلی برات سوپرایز دارم
باید له داستانت به دیالوگم از من اضافه کنی
یعنی چی؟
همه نقش دارن جز من حتی پونی هایب که اینو از خودش خلق کرده
گریه نکن قسمت بعدی رو دارم مینویسم
خیلی بدی من یه دیالوگم ندارم
فقط فلاترجبن و دایمند
قسمت بعدی چند پقیقه دیگه میاد عشقم