سرزمین دوستی
سرزمین دوستی

سرزمین دوستی

Cartoon Land

قسمت ۲۰ سرزمین جادوگری و مسابقه ی بزرگ

خب من بازم قسمت جدید گذاشتم


در صورتی که گفته بودم برای ادامه ۱۰ نظر ولی ۲ نظر داشتم

 بعدش ههمون میری تو اون قلعه ، اون قلعه خیلی ترسناک بود و صدای های وحشتناکی از توش میومد 


انه لیز : این صداها از کجا میان ؟ 


دایمند : نمیدونم ولی هر صدایی هست خیلی وحشتناکه


لیندا : واقعا ترسناکه ؟ به نظر من خیلی هم جالبه 


شارلوت : خب تو چیکارشون داری شاید اونا از این صداها میترسن


سپرا : ترس ؟ من و ترس اخه؟ -____-


شارلوت : نه نه با تو نبودم سپرا با لیندا بودم


سپرا : اهان


همون شکل که میرفتیم به یه در رسیدیم 


امیلی تندی پرواز میکنه و در و هل میده و میره تو اتاق ، ما هم اروم پشت سرش میری تو 


صدای جیر جیر زمینی که از چوب و تخته درست شده بود میومد و باعث اذیت دیگران میشد ، تو اون اتاق پر از تار عنکبوت


و تخته های چوبی شکسته بود 


روزیلا : واییییییی چقد چندشم میشه 


اریلا : حقم داری چندشت بشه 


استلا : واییییی خدای من از ابن بهتر نمیشه ، اولش که با دوتا اژدها جنگیدیم حالا هم باید با تار عنکبوت و اینجور چیز ها


در بیوفتیم 


کلوئی : اشکال نداره عزیزم عادت میکنی ، یه جادوگر براش یه همچین اتفاقاتی میوفته 


استلا : ولی من جادوگر نیستم من ملکه ام 


کلوئی : خب که چی؟


نایتمر اسنو : اونجا رو ببینین 


ما هم همه میریم ببینم اونجا چی هست که میبینیم یه روح اونجا وایساده 


جک : اون دیگه کیه ، واقعا کنجکاو شدم 


بعد اروم به سمت روحه قدم بر میداره که لایرا سریع دسیته اونو میگیره و میکشه پیش خودش


همون موقع زمین چوبی صدا میخوره


- جیر جیر


روحه بر میگرده و به اطرافش نگاه میکنه


من و بقیه خیلی اروم از اون اتاق میریم بیرون


اسنواوت : هی دخترا من یه اتاق دیگه پیدا کردم امیدوارم این یکی اتاقه خوب باشه


بعدش میریم تو یکی دیگه از اتاقا


اتاقش واقعا خیلی قشنگ بود و همچی داشت


وایلت : تاحالا جایی بهتر از اینجا ندیدم


امیلی : واقعا عالیه


فلاترجین : خیلی قشنگه


دایمند : واقعا واقعا عالیه


هممون داشتبم از اتاق تعریف میکردیم که یه دفعه در بسته شد


انه لیز میره تا در و باز کنه ولی در قفل شده بود


سپرا : بازم یه بدبختی دیگه -___-


من : اشکال نداره ما راه حلشو پیدا میکنیم


هر کدوم از گروه راه رفتن تا دنبال راهی بگردن


( نیم ساعت بعد ) 


تو گروه ما


امیلی : هیچی پیدا نکردم


وایلت : هیچی پیدا نشد


دایمند : منم چیزی پیدا نکردم


فلاترجین : من همه جا رو گشتم ولی چیزی پیدا نکردم


ماندانا : منم هیچی پیدا نکردم


من : اشکال نداره خب منم چیزی پیدا نکردم ، بیاین بازم بگردیم


( تو گروه جادوی مهربونی )


اسنواوت و استلا و لایرا : هیچی پیدا نکردیم 


اسنودریم و جک : ما هم هیچی پیدا نکردیم


سانتس : بیاین بازم بگردیم ما حتما باید یه راهی پیدا کنیم


( تو گروه جادوی آتشین ) 


سپرا : زمین و زمان و گشتم ولی هیچی پیدا نکردم


نایتمر اسنو و انه لیز میشل : هیچییییی پیدا نکردیم هیچییییی 


روزیلا و اریلا : چیزی پیدا نکردیم


تو گروه ما 


من : خب من که نتونستم چیزی پیدا کنم شماها چی؟


همه ی هم گروهیام : متاسفانه نه


ماندانا : من خسته شدم نمیتونم بگردم


ویوار : دخترا گشتن بسته ، برین بخوابین ، بعدش با چوب جادوش چندین تخته خواب برامون گذاشت تا ما بریم بخوابیم


فردا که شد ...


برای ادام












نظرات 4 + ارسال نظر
Pani شنبه 30 اردیبهشت 1396 ساعت 20:26

عالی عالی عاااالیییییی
موبیس چرا هی میخواد حشودی کنه؟-_-

تنکس تنکس تنکس
ای دونت نو

استلا یکشنبه 20 تیر 1395 ساعت 22:44

عزیزم داستانت خیلی قشنگه.
یه وقتایی دوستای ادم سعی میکنن راهنمایی کنن و خیلی هم خوبه.
ولی بعضیا از رو حسادت میخوان نا امیدت کنن.هیچ وقت نذار به خواستشون برسن

کی گفته من نا امید میشم؟
از داستانم میبرمش بیرون

Jobis یکشنبه 20 تیر 1395 ساعت 16:16

واقعا انتظار دارى واسه اىن داستان مزخرف نظر بدن؟
اگه نظر مىخواى باشد فعالیت کنى

داستانم از داستانای تو که خیلی بهتره
تازه خیلی هم تمیز مینویسم
من هیچ ایده ای ندارم اون اخرای حرفم و دیدی چی گفتم یا نه داشتی به سونیک و این جور چیزا فکر میکردی؟

فلاترجین یکشنبه 20 تیر 1395 ساعت 15:32

عالیییییییییییییییییی.مشتاقانه منتظر ادامه هستممممممممممممم

باشه باشه ادامه رو هم میزارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد