ادامههههه
روز بعد
سان تند تند تو اتاق پیش دوستاش قدم میزد و ناراحت بود
دوروتی و ریتا هم پیش هم نشسته بودن و به راه رفتن سان نگاه میکنه
امی و نووا هم نگران بودن
باروتی هم خیلی بی حال تو صندلی نشسته بود و به دیوار خیره شده بود
سان موند: اهههههه چرا این شکلی شد؟ یعنی هیچ راهی نیست؟یعنی دیگه نمیتونیم سابرینا رو ببینیم؟
نووا : به نظر همینطوره
سان : ولی باید یه راهی باشه
دوروتی : مثلا چه راهی؟
سان بازم شروع کرد قدم زدن تو اتاق : نمیدونم هیچی نمیدونم
باروتی : شاید بتونیم فلاترجین و راضی کنیم که بذاره سابرینا بیاد اینجا
تلما : ولی امروز معلممون میاد!
سان: خب بیاد! مهم نیست که! فلاترجین هم همینجا میمونه نمیتونه یه دانش اموزه خوب و ازمون دور کنه و بره
باروتی : الان میخوای چیکار کنی؟
سان : اهههههه من هیچی نمیدونم
ریتا و دوروتی بلند شدن : فکر کنم ما یه راه خوب داشته باشیم
سان موند : خب بگید
ریتا : خب........
_______________________________________________
سابرینا از خواب بیدار شد !.......تو یه خونه بود
سابرینا : هووووووف خوبه همش خواب بود
یکم به اطراف نگاه کرد
سابرینا : چی؟!..........اینجا که خونه من نیست! پس.....معلومه که خواب نبوده.....
چشمش به کولش افتاد
سابرینا : وسایلم!
بعد رفت و در کولش و باز کرد! هرچی که اورده بود همون شکل تمیز و مرتب سرجاش بود
سابرینا به لباس جادوگریش که تو کیفش بود نگاه کرد : هه.........مثلا باید هر روز این لباس و میپوشیدم و میرفتم کلاس......
بازم بغضش گرفت
-: تق تق
سابرینا به در نگاه کرد
یه دختر اومد تو اتاق : ام.......سلام! بالاخره بیدار شدی؟ خیلی منتظر موندم بیدار شی
سابرینا : ام....سلام!متاسفم....شما؟
-: اریانا هستم بیرون بودم که صدای گریه شنیدم و دنبال صدا رفتم و به شما رسیدم! ولی وقتی رسیدم خوابیده بودید
سابرینا : اها.......
اریانا: تو کی هستی؟ چرا گریه میکردی؟
سابرینا : سابرینا هستم ! خب........داستانش مفصله......خب....
______________________________
سان : وای شما دوتا محشرید! این فوق العادسسسسسس
امی و نووا : خیلییییییییی عالیهههههههه
باروتی : فکرتون محشرههههههه
سان : زود باشید بیاید از همین الان شروع کنیم
همه : باشهههههههه
بعد تندی چوب جادو و جاروشونو برداشتن و رفتن
باروتی : دوروتی تو میبینیش
دوروتی : بگو دیگه باروتی منتظرم
باروتی : دوروتیییییییی
دوروتی : خب نه
سان : یعنی کجا میتونه باشه
باروتی : باید تند تر بگردیم
سان : بچه ها با سرعت بیشتری میریم
بعد همه با سرعت زیاد شروع کردن گشتن
ریتا : جییییییییییییییییییییییییغ کنترل جارو از دستم خارج شدههههههههه
جارو هی اینور و اونور میرفت و ریتا رو از رو خودش انداخت پایین
ریتا : جیییییییییییییییییییییییییییییییییغ
یه دفعه دوتا دست و حس کرد که دستاش و گرفتن
بالا رو نگاه کرد
دوروتی : از این به بعد بیشتر مراقب باش نیوفتی
سان : میدونی اونقدر شیطونی جارو داشت تنبیه ات میکرد !
ریتا اخم کرد
دوروتی : جاروتو صدا کن بابا به جای اخم کردن
ریتا با جادو نور انداخت و جارو اومد پیشش
سان : زود باشید بریم
بعد تند رفتن
_____________________________
سابرینا : بعله دیگه.......
اریانا : وااااااااااااای خیلی بده!
سابرینا : اوهوم
اریانا : ناراحتی؟
سابرینا : خب خیلی
بعد رفت بیرون اریانا هم دنبالش رفت
سابرینا : دلم میخواست الان پیش دوستام بودم.........میتونم یه جادو کنم که ببینمشون ولی.......میترسم جادو کنم و......مدرسم اتیش بگیره
اریانا : میفهمم......اشکال نداره عادت میکنی
سابربنا : فکر نکنم اصلاااااااا نمیشه
اریانا : خب.....با من بیا
سابرینا هم باهاش رفت
اریانا : بچه هااااااا ببینید کی اینجاس
همه :
اریانا اروم : سلام کن سابرینا
سابرینا : ام.......سلاااااااام من سابرینا هستم
-: سلااااااااااام خوشبختیم
اریانا : اینا چندتا از کسایی هستن که اینجا زندگی میکنن خیلی باحالن مطمئنم ازشون خوشت میاد
سابرینا : اوه عجب منم ام.......امیدوارم....یعنی مطمئنم
_____________________________
سان : اونا اونجاس
همه سریع دور فلاترجین حلقه زدن
فلاترجین : چیه با من چیکار دارید ؟
باروتی : میشه سابرینا رو بیاری این دنیا؟
فلاترجین : نه
نووا : خیلی بدجنسی
فلاترجین : میدونم
سان : گفتیم سابرینا رو برگردون
فلاترجین : چرا؟
دوروتی : چون دوستمونه زود باش
فلاترجین : اگه نیارم؟
همه چوب جادوشونو در اوردن
سان : طلسمت میکنیم
فلاترجین : نمیتونید
دوروتی و ریتا یه جادو به فلاترجین زدن که دورش سبز شد
فلاترجین : ولم کنید بابا
بعد یه جادوی قوی تر زد و همه دوستای سابرینا یه سمتی پرت شدن
فلاترجین : با من نجنگید
باروتی عصبی شد یه جادو به فلاترجین زد که رو دست و صورت فلی زخم ایجاد میکرد
فلاترجین : اخخخخخخ نشونت میدم کی هستم
بعد چوبش و تند چرخوند جوری که یه نور سیاه و سبز ازش بیرون اومد و اونو سمت باروتی پرت کرد
باروتی محکم خورد زمین
فلاترجین غیب شد
همه دویدن سمت باروتی
دوروتی : باروتییییی باروتییییی میشنومی صدامووووو ؟باروتیییییی
ولی باروتی جوابی نداد....
میخوای بدونی باروتی مرده یا زندس؟ میخوای بدونی بعدش چی میشه؟ نظر بده
جییییغ نههههه
جییییییییییییییییییغ.فلاترجین احمق باروتی و کشتی
فلاترجین:بهدمن چه؟بدجنسیرتو خونمه.من خیلی شیطانی هستم ایولللللل
اریانا:جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ من کی اومدم تو داستان؟هوراااااااا
من و اریانا و فلاترجین:ادامهههههههه
اره معلومه خیلی بدجنسی
اخییییییی نمیدونستی؟
چشم