سرزمین دوستی
سرزمین دوستی

سرزمین دوستی

Cartoon Land

قسمت 29 سرزمین جادوگری و قسمت 6 فصل 4


ژولیت با جادو فلاترجین و نگه داشت تا نتونه کاری کنه و با چوب جادوی سابرینا یه دروازه باز کرد 

از اونور دروازه پیش سابرینا درست میشه 

سابرینا و اریانا و انتونیو: اون دیگه چیه؟؟؟؟

سابرینا: اون یه دروازش و به.....هاااا

بعد رو به اریانا کرد: خب......من باید برم 

اریانا: کجا؟

سابرینا: خونه!

بعد رو به انتونیو کرد: تو هم به خواهرت بگو که این دختر عجیب و غریب و دروغگو رفت

بعد خداحافظی کرد و دوید تو دروازه 

سابرینا اومد بیرون و دروازه بسته شد

سابرینا: اوه.........وااااای!

با ترس به مدرسه نگاه میکرد و دستش رو قلبش بود

امی: هی.......بچه ها سابرینا اومده!

همه با شادی نگاه کردن 

سان دوید و سابرینا رو بغل کرد بقیه هم دنبالش رفتن

سابرینا: سااااااانش

بعد بقیه دوستاش و نگاه کرد

سابرینا: واااااای چقدر دلم براتون تنگ شده بودش

همه : ما هم! 

بعد بغلش کردن

سابرینا: بخاطر مدرسه متاسفم

ریتا: ولش 

فلاترجین: چییییییی؟ ولش؟ تو همونی هستی که باعث اتیش گرفتن این مدرسه بود!من بهت گفته بودم حق استفاده از جادو رو نداری!تو گوش ندادی!


دوروتی:ولی تو که نمیتونی یه جادوگر و از جادو کردن دور کنی!

سابرینا:این از اول بچگیم باهام بوده! من تمام تلاشمو میکردم تا اونجا جادو نکنم....ولی.....مجبور شدم جادو کنم.میدونستم....

سان دستش و رو شونه سابرینا گذاشت: بی خیاااال ولش کن !

سابرینا:باشه

فلاترجین: چه فایده وقتی تو دیگه نمیتونی بری مدرسه؟؟؟؟؟وقتی مدرست اتیش گرفته ؟؟؟تو باید قبول کنی که باختی!

سابرینا: من میتونم با جادو مدرسه رو به حالت اولش برگردونم !

ژولیت چوب جادوی سابرینا رو سمتش پرت کرد و سابرینا گرفتش

سابرینا : اگه مدرسه درست شد از اینجا میری و دیگه به دنیای جادوگرا بر نمیگردی!

فلاترجین: اتفاقا از این به بعد بیشتر به دنیای جادوگرا برای اذیت کردن میام

سابرینا خواست حرفی بزنه که دوروتی ادامه داد : باشه بیا خوشحال میشیم باهات بجنگیم!

امی : ولی.......اگه.....سابرینا نتونست با جادو اینجا رو مثل قبل کنه چی؟

تلما: مثبت فکر کن!

فلاترجین:سوال جالبی بود! اگه نتونست اینجا مال من میشه و شما زندونی میشید!

دوروتی: فقط زندونی کردن و بلدی؟؟؟؟ من و ریتا بلدیم زندونی کنیم و شکنجه بدیم!

ریتا: دقیقاااااااااااااااااااا

سابرینا با چوب جادوش کاری کرد اون اژادر دیگه به حرف های کسی گوش ندن 

ریتا: مراقب باش یه وقت حمله نکنن

دوروتی: حمله هم کنن چیزی نمیشه

فلاترجین: پس میخوای باهام بجنگی نه؟

سابرینا: اره

ژولیت جادوشو ول کرد و فلاترجین اومد پایین

فلاترجین سریع یه وردی خوند که سابرینا گیج شه و بعد سابرینا رو بلند کرد و محکم پرت کرد رو زمین! بعد سریع با جادو رو بدن سابرینا زخم ایجاد کرد

فلاترجین: ورد شکنجه هم برات بخونم؟  خودت خوب میدونی اون دیگه راه از بین رفنن نداره اونقدرررر شکنجه میشی تا بمیری

سابرینا خواست بلند شه

فلاترجین : بی خیاااااال تسلیم شو

بعد دوباره جادوی زخم و زد به سابرینا و بلندش کرد و اینور و اونور پرتش کرد و بعد محکم انداختش زمین

سابرینا نمیتونست کاری کنه : تمومش.......کن

فلاترجین : نمی کنم! بذار ورد شکنجه رو برات بزنم اونوقت تموم میشه

بعد ورد شکنجه رو سمت سابرینا پرت کرد 

دوروتی:نههههههههههه

و دوید سمت سابرینا و جادو به دوروتی خورد

دوروتی افتاد و شکنجه شد

سابرینا: نههههههههه دوروتی........چرا؟؟؟؟؟

دوروتی: جییییییییییییییییییییییییغ

یه دفعه یه جادوی سبز که مثل طوفان بود  دور دوروتی ظاهر شد و دوروتی هرچی جیغ میزد اون جادو زیاد تر میشد

جیغ تموم شد! جادو هم کل بدن دوروتی رو گرفته بود و دوروتی اروم رو زمین بیهوش شده بود

نور سبز اروم میره سمت اسمون و غیب میشه و بعد چند لحظه اسمون رعد و برق میزنه

تلما: اوه.............انگار این دفعه واقعا دوروتی رو از دست دادیم

ریتا دوید سمت دوروتی و دید قلبش نمیزنه

نگاها رو ژولیت رفت

ژولیت: متاسفم......ولی.....این دفعه نمیشه......اون واقعا مرده......

سابرینا چشماش پر از اشک شد.....دوست فداکارش برای دومین بار خودش و به خطر انداخت....

سابرینا با صدایی لرزون : من....باعثشم

فلاترجین: درستهههههههههه اگه قبول نمیکردی تا باهام بجنگی الان دوستت زنده بود

سان: و اگه تو نمیومدی هیچکدوم از این اتفاق ها نمیوفتاد

نووا: اون میخواست به مدرسه کمک کنه....یهویی این اتفاق افتاد! تو نمیتونی اون و مقصر کنی

فلاترجین یه جادو کرد و سابرینا پرت شد و خورد به درخت.بعد چشماش و بست

دورش یه جادوی سبز میاد 

همه دوستای سابرینا : هاااااااااا؟ نهههههههههههههه

کمی از جادوی سبز به سمت باروتی رفت و تو وجودش رفت باروتی به هوش اومد

چشماش و باز کرد و اومد پیش بقیه

باروتی: هاااااا؟ چه....چه اتفاقی افتاده؟؟؟خواهرممممممممم........سابرینااااااااااا

نووا: تو کار خوبی نکردی  مطمئنم پشیمون میشی  بهتر نیست بی خیال این کارا باشی و ادم خوبی باشی؟بیا پیشمون....اگه ادم خوبی باشی کمکت میکنیم.....

فلاترجین: برو بابا منم باور کردم

بعد خواست جادو سمت نووا پرت کنه

سان: نهههههههه صبر کنلطفا

فلاترجین: بس کنم؟ تو کی هستی که این و میگه؟ این و یادت باشه تو خودت هم اول دشمنشون بودی تو دشمن کل این مدرسه بودی تا دیدی از تو شرور تر پیدا شده با سابرینا اینا خوب شدی

سان: نههههه....من فهمیده بودم که باید خودم و عوض کنم....من.......

فلاترجین: دروغ نگو خودت هم خوب میدونی که اینطوره

سان: اینطور نیسسسسسسسسست تمومش کنننننننننن

فلاترجین:خب......فکر کنم فعلا بستون باشه  بعدا زود برمیگردم

باروتی:ک....کار اون بود؟

سان:ا........اره درسته.......







برای قسمت بعدی نظررررررر

قسمت 24 سرزمین جادوگری و قسمت اول فصل چهارم

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

اینم قسمت اول فصل چهار!

ببخشید دیر شد و امیدوارم خوشتون بیاد

 

ادامه مطلب ...

عکس دسته جمعی دوستای سابرینا

سلام
عکس دسته جمعی سابرینا و دوستاش و اوردم
اون مو بنفشه نوواست

اون مو قهوه ایه که رنگ بدنش صورتیه ایتک

اون مو آبی پر رنگه هم دایسفیل

اون مو قهوه ای که پیشه دایسفیل سابریناست

اونی که رنگ لباسش با همه فرق میکنه سانتس

اونی که موهای ابی کم  رنگ داره تلما

خب نظر بدین کلی براشون وقت گذاشتم