وسطی تو هستی اون سانسته منم بغلیم و بغلم یاسی شای و بغل تو فلاترجین و بغل فلاترجین شاینی دش
من دیروز به یگانه زنگ زدم
اونم گوشی رو داد به دختر عمش و دختر عمش کلی بهم فحش داد
من گوشی رو دادم به خواهرم تا با اون دختر عمش حرف بزنه و بگه که بی ادب نباشه
مرجان به اون شماره زنگ زد و گفت : تو کی هستی که نیای فحش میدی هان ؟ دیگه نبینم بیای
فحش بدی وگرنه هرجایی باشی میام تیکه تیکت میکنم فهمیدی چی گفتم؟
و گوشی رو قعط کرد
امروز داشتم با یگانه صحبت میکردم که یگانه گفت ذیروز بهت گفته بودم که
به مامان و بابات در مورده حرف های دختر عمم چیزی گفتی جواب ندادی
منم گفتم خواهر و برادرم میدونن ، میخوام به بابامم بگم
یگانه گفت : اون نگفته تو هم نگو
و دعوامون شد
بعد یگانه گفت من همه ی اون حرفا رپ به دختر عمم میجفتم اونم مینوشتم
{{ این یعنی اون داشته به من فحشدمیداد }}
چون من به یگانه یدونه موذی گفتم اونم به شوخی
بعدش دعوامون شدو دوستیمون تموم شد
حالا کی اینجا بهتر حرف زده
من ابی هستم
و اون یگانه سفید
خب ادامه برو اینبار اردو رو خراب نمیکنم ادامه مطلب ...
منو دایسفیل و فلی رفتیم دم در خونه ی دایمند (( دختر شاه )) تا با ما بیاد
ما : وسیله هات و جمع کن و بیا
دایمند: اما اما اما
دایسفیل : اما اما چیه زود بااااششششش
خب برین ادامه تا ادامش
همین شکل که گفتم ، داستان خواهرای جادویی خیلی خیلی طولانیه
برای همین یه داستان دیگه به اسم (( سرزمین جادوگرا )) درست کردم
اسمم سابریناست
خب اینم منم
*********************