-
فلاترشای
پنجشنبه 9 اردیبهشت 1395 14:13
خیلی نازه
-
کد بالا بر
جمعه 3 اردیبهشت 1395 20:20
!-- Start Code By Love-skin.ir --> <script type="text/javascript" src="http://up.love-skin.ir/up/l-skin/tools/maker/top/top.jquery-min.js"></script> <script>var abzar = "<img src=http://data.bloggif.com/distant/user/store/c/8/d/a/9884be25595f93480c5bdf0fe882ad8c.png...
-
فقط و فقط برای فلی
دوشنبه 30 فروردین 1395 01:06
خب فلی جونم من و دایمند برات چند تا سوپرایز اماده کرده بودیم خب اینم یه قسمت دیگه از سوپرایز من و دایمند البته این سوپرایزه (( منه )) که برات کشیدم امید وارم خوشت بیاد میدونم خیلی بد شده ما بازم برات سوپرایز داریم که حالا بماند خیلی سعی کردم که شبیه تو شه اما نشد خب اینم کادوت
-
کادوی شاینی جونم
شنبه 28 فروردین 1395 21:38
امروز روز تولد بهترین دوستم شاینی دشه اون بهترین دختری هست که تاحالا دیدم اونی که با شاینی دش دوسته باید بگم خیلی شانس داره شاینی دش هم مهربونه و هم بانمک و ....... مثل یه خواهر میمونه اما من هیچ کادویی ندارم که بهش بدم فقط این و دارم امید وارم خوشت بیاد یه نصیحت دارم رفیق چهار حرفه اما اگه رفیقتو فراموش کنی خیلی حرفه...
-
واااااااااییی❤❤❤
پنجشنبه 26 فروردین 1395 21:46
امروز خیلیییی خوشحاالللم چون یه وبلاگ خیلییییییییییییی قشنگ و دیدم خب من اولش نمیدونستم مدیر این وبلاگ کیه خواستم با مدیرش دوست بشم دوست دوست خیلی باحال و باکلاسم کاترین مدیرشه خیلی خوشم اومد بگذریم اینم ادرس وبش برین نظر بارونش کنین http://catrin.mihanblog.com/
-
پینکی پای :-)
جمعه 20 فروردین 1395 19:13
-
فلاترشای
جمعه 20 فروردین 1395 19:09
من عاااااااشق ابن عکسم :-)
-
سلام :-(
چهارشنبه 18 فروردین 1395 21:29
گوش کنین همتون میدونین که فلاترجین از فردا دیگه نمیاد نت تا تابستون هرکی که دشمن فلاترحین از این وبلاگ بره بیرون وگرنه خودم میندازمش بیرون
-
عکس من و فلاترحین در روز عروسی شاینی دش با ماری
جمعه 13 فروردین 1395 20:44
امیدوارم خوشتون بیاد
-
چرخیدن پینکی مین به پینکی پای
جمعه 13 فروردین 1395 01:14
چرا اخریا زبان در اوردند : \
-
سانست شیمر
پنجشنبه 12 فروردین 1395 15:37
-
من عاششششقققق این عکس سانستم ❤
پنجشنبه 12 فروردین 1395 15:33
-
قسمت نهم اردو سرزمین جادوگری
پنجشنبه 12 فروردین 1395 15:17
سایمون : خب دخترای تو ی خونه ، برین ادامه تو اتوبوس سوار بودیم دایسفیل : خب نوبتی هم که باشه نوبته کیه ؟ من پا شدم و گفتم : بچه ها نفر بعدی اسنو اونته خب نفر بعدی کیه؟ همه : اسنو اونت من : نشنیدممممممم همه : اسنو اونتتتتت من : نففففففرررررررر بببععععددددیییییی کیییییییییییهههه؟؟؟؟ همه : ااااااااااااااسسسسسسنوووووو...
-
عکس حیونای من و باربارا و جسیکا
پنجشنبه 12 فروردین 1395 02:08
برو ادامه تا حیوونامونو ببینی سلااااام این حیوون منه {{ کامیلا }} خب اینم حیوون باربارا {{ انجلنا}} خب اینم پرنده ی جسیکا {{کاملین}} اینم از این معنی کاملا (( محافظت معبد ، نام دختری جنگجو در افسانه ی تروا)) معنی انجلنا (( فرشته)) معنی کاملین (( گیاهیدبا گل های زرد و کوچک ))
-
عکسی از سایمون
چهارشنبه 11 فروردین 1395 23:38
اون دو گربه مال مامانم سایمونه
-
تولدتتتتت مبارککک داایمندددد جوووننمممم ❤❤❤
دوشنبه 9 فروردین 1395 23:24
وسطی تو هستی اون سانسته منم بغلیم و بغلم یاسی شای و بغل تو فلاترجین و بغل فلاترجین شاینی دش
-
میشه بگین کی درست حرف زده ؟؟؟ میشه بگین ؟
دوشنبه 9 فروردین 1395 16:44
من دیروز به یگانه زنگ زدم اونم گوشی رو داد به دختر عمش و دختر عمش کلی بهم فحش داد من گوشی رو دادم به خواهرم تا با اون دختر عمش حرف بزنه و بگه که بی ادب نباشه مرجان به اون شماره زنگ زد و گفت : تو کی هستی که نیای فحش میدی هان ؟ دیگه نبینم بیای فحش بدی وگرنه هرجایی باشی میام تیکه تیکت میکنم فهمیدی چی گفتم؟ و گوشی رو قعط...
-
قسمت هشتم داستانم همراه با اردو
جمعه 6 فروردین 1395 22:28
خب ادامه برو اینبار اردو رو خراب نمیکنم خب من با تلاش دایمند و با دایسفیل و جدا کردم و سوار اوتوبوس شدن خب دایمند کنار فلی نشست و منم پیش دایسفیل بودم دایسفیل : خب الان نوبت کیه؟ من : خب معلومه ، ماندانا جون . و رفتیم دنبال ماندانا من در زدم تق تق تققققققق ماندانا اومد و: حاضرم سابرینا من : پس برو و سوال اوتوبوس شو...
-
یک نوکته ی مهم
پنجشنبه 5 فروردین 1395 00:03
من گفته بودم که ورود از ۱۶ سال بالا ممنوع اما نگفتم که کسایی که دوستم بودن دیگه نیان اونا تا ۱۱۸ سالگیشونم میتونن بیان
-
سلام
چهارشنبه 4 فروردین 1395 23:36
سلاااااام خوبیننن من سانست شیمر و یا سابرینا ی جادوگر هستم اما نه اون سابرینایی که قبلا کارتونش بود و اون یه ستاره ی نصفه داشت خب قوانینم اینه که (( تا میتونی شادی کن و ورود از ۱۶ سال به بالا ممنووووووع))
-
عکس گربم
دوشنبه 2 فروردین 1395 21:18
ادامه وقتی بریزیلا تو مانه های خونمون گیر میکنه
-
یک عکس از من و باربارا
دوشنبه 2 فروردین 1395 21:08
-
قسمت هفتم سرزمین جادوگری همراه با اردو (( خنده داره))
دوشنبه 2 فروردین 1395 18:43
منو دایسفیل و فلی رفتیم دم در خونه ی دایمند (( دختر شاه )) تا با ما بیاد ما : وسیله هات و جمع کن و بیا دایمند: اما اما اما دایسفیل : اما اما چیه زود بااااششششش خب برین ادامه تا ادامش دایمند : اخهههه من : اخه اخه خه نداره دایمند : اخه کجا دایسفیل : خب سرزمین جادوگرا دیگه، قراره خوش بگذرونیییییمممم دایمند: میدونستی منم...
-
قسمت ششم سرزمین جادوگری
دوشنبه 2 فروردین 1395 18:08
ادامههههههههههه خب دایسفیل میره تا یه روبات پیدا کنه پس میره تو روبا ت ویل و یه روبا ت و نیبینه و بهش میگه سلام من دلیسفیلم - سلام من فلاترجینم ببخشید شما دایسفیل : باید شما رو به یه جایی ببرم و اون روباتو به سرزمبن جادوگرا میبره دست و پا ی فلی رو بست و فلی : چیکار میکنی دایسفیل : هیچی نگو فقط جوابمو بده فلی : باشه...
-
قسمت پنجم سرزمین جادوگری
یکشنبه 1 فروردین 1395 21:10
ادامه برو من تازه از خواب بیدا ر شده بودم . من : دوباره شروع شد ، یه روز دیگه ، یه بدبختی دیگه بعد از تختم پا شدم و خودمو اماده کردم و رفتم بیرون وقتی رفتم بیرون دایسفیل و ویوار و دیدم که داشتن حرف میزدن من بعد از حرف های ویوار اروم پیش دایسفیل رفتم و ازش پرسیدم که چه اتفاقی افتاد و ویوار بهش چی گفت دایسفیل : سابرینا...
-
چند عکس از خواهرم باربارا
چهارشنبه 26 اسفند 1394 23:24
برو به سمتتت اداااامههه اینم از بارارا باربارا نری تو دیوار باربارا و قرباغه ها باربارا
-
هدیه ای به فلاترجین تستر عزیزم
جمعه 21 اسفند 1394 14:57
فلاترجین تستر دیروز کمی ناراحت بودم منو ببخش من نمیخواستم اون شکلی بشه . برای اینکه خوش حال شی و از نظرم ناراحت نشی و فراموشش کنی این عکس برای توعه . امید وارم خوشت بیاد
-
ببخشید دخترا اما ...........
جمعه 14 اسفند 1394 19:29
چرااا تو اردو شرکت نکردین و نمیکنین یعنی من باید به شما بگیم بیاین ت اردو شرکت کنین واقا که فقط تو اردو ۳ نفر شرکت کرده من به ۷ یا۸ یا ۱۰ نفر نیاز دارم اگه ۵ یا ۶ نفرم شد ایراد نداره فقط شرکت کنین دیگه من نمیخواستم این شکلی دادو بی داد کنم ولی خیلی عصبی هستم ببینم چیکار میکنین
-
قسمت چهارم سرزمین جادوگری
چهارشنبه 12 اسفند 1394 16:53
برووو ادامه صبح شده بودو من از خواب بیدار شدم : من خمیازه کشیدمو : دیروز چه روز خوبی بود البته وسطاش بد شد دایسفیل در زد من : بفرما تو دایسفیل اومد تو : سابرینا چی میگی برای خودت اخه بیا بریم جادوگری کنیم . من : همین الان دایسفیل : همین الان الان من : همین الان الان الان دایسفیل : نه فردا ، بیا بریم دیگه . و دستمو...
-
قسمت سوم سرزمین جادوگری
جمعه 7 اسفند 1394 21:08
فقط و فقط ادامه بعد از اینکه بچه ها رفتن تو کلاس منم داشتم میرفتم که سانتس منو گرفتو : گرفتمت سابرینا ، حالا میبرمت یه جایی که خوشت میاد . و منو با خودش بر یه جایی و منو رو زمین برت کرد و درو بست. من : وای سانتس نه با من چیکار داری ؟ و من هی عقب میرفتم و سانتس جلو میومد و تا رسیدم به اخر دیوار و : سانتس فکر کردی خیلی...